لحظاتی بعد نوجوان ۱۷ ساله به اتاق مشاور و مددکار اجتماعی هدایت شد و پس از دقایقی گفتگوهای روان شناختی، اشک ریزان فریاد زد از همه متنفرم، از این گرگهای خیابانی که زندگی ام را بر باد داده اند نفرت دارم و دیگر نمیخواهم در این دنیای کثیف زندگی کنم. این دختر نوجوان پس از آن که به آرامش نسبی رسید درباره سرگذشت خود گفت: دختری تک فرزند هستم و به همین دلیل از آغاز دوران نوجوانی دوست داشتم متفاوتتر از دیگران زندگی کنم و دختری آزاد باشم.
پدر و مادرم نیز برای آن که تنها فرزندشان آزرده خاطر نشود با همه رفتارهای خوب و بد من کنار میآمدند و سرزنشم نمیکردند. این گونه بود که از حدود ۱۵ سالگی و با پیشنهاد یکی از دوستانم به مصرف مشروبات الکلی روآوردم. دیگر علاقهای هم به درس و مدرسه نداشتم حتی از معلمان مدرسه هم بیزار بودم، ولی در این میان به ورزش علاقهمند شدم و فعالیت هایم را دررشته بوکس آغاز کردم. هر زمان که احساس تنهایی میکردم یا از مدرسه خسته میشدم به باشگاه میرفتم و به فعالیتهای ورزشی میپرداختم چرا که از محیطهای شلوغ و به ویژه محیط مدرسه گریزان بودم و میخواستم اوقاتم رادر تنهایی خودم سپری کنم.
به ناچار مدتی بعد درس و مدرسه را رها کردم، اما هیچ کس مرا راهنمایی نکرد که بعد از ترک تحصیل چگونه زندگی کنم. حالا دیگر فقط در باشگاه اوقاتم را سپری میکردم و از این که بوکسوری قوی بودم لذت میبردم. اوضاع تقریبا بر وفق مرادم پیش میرفت تا این که یک روز در مسیر باشگاه با پسری آشنا شدم و ارتباط ما به صورت تلفنی ادامه یافت. دراین شرایط یک روز وقتی در حال رفتن به باشگاه بودم ناگهان یک خودروی سمند مقابلم پیچید و ۲ پسر جوان که سرنشینان خودرو بودند، مرا به زور سوار کردند و به مخروبهای در حاشیه شهر بردند.
جیغ و فریادهای من نیز فایدهای نداشت و کاری از دستم ساخته نبود. در این وضعیت یکی از آن ۲ جوان غریبه به آزار و اذیت من پرداخت و سپس مرا رها کردند. ازآن روز به بعد ازهمه پسرها نفرت دارم و آنها را گرگهای خیابانی میدانم. روح و روانم به هم ریخته است به طوری که حتی جرئت نکردم این ماجرای تلخ را با خانواده ام درمیان بگذارم چرا که میترسیدم آنها عصبانی شوند و مراکتک بزنند به همین دلیل افکار خطرناکی به ذهنم خطور میکرد و دوست داشتم در خانهای به تنهایی زندگی کنم و هیچ کس مزاحمم نشود، اماای کاش ...
با توجه به اهمیت این ماجرای تلخ و با صدور دستوری از سوی سرهنگ جعفرخانی (رئیس کلانتری پنجتن مشهد)، بررسیهای روان شناختی آغاز شد و خانواده دختر نوجوان نیز برای پیگیریهای قانونی از راز پنهان دخترشان مطلع شدند.